آقای مجیدی! امسال وقتی فیلم «آواز گنجشکها»یت را در جشنواره دیدم، با خود می گفتم اگر بخواهم نقد یا یادداشتی بر این فیلم بنویسم چه خواهم نوشت. عبارتی که از آن موقع در ذهن خود تکرارش می کنم این است که «آواز گنجشکها فضای عجیبی دارد. از ابتدا تا انتهای فیلم، هر چند مستقیما از خدا صحبت نمی شود، اما خدا و ساحت غیب به نحوی ملموس و محسوس حضور دارد.» و حالا که سخنان خود ویرانگرانه ات را در برابر جسارت عبدالکریم سروش به حضرت رسول(ص) خواندم، ایمان آوردم که اثر هنری، بازتاب روح خالقش است.
من که یک دانشجوی معمولی سینما هستم، شاید بهتر بفهمم شخصی در مقام و موقعیت تو، چقدر باید مردانگی و شجاعت داشته باشد تا به این راحتی پرستیژ روشنفکری خود را بشکند و فارغ از همه تبعاتی که سخنانش برایش خواهد داشت، غیرتمندانه از اعتقادات مذهبی اش دفاع کند. فقط یک ایمان قوی می تواند تو را به جایی رسانده باشد که با دست خود، آینده ات را در محافل مطبوعاتی و روشنفکری خراب کنی. می دانم که می دانستی سیل انگها و تهمتها نثارت خواهد شد، می دانستی که از این به بعد، فیلمهایت شاهکار هم که باشند، به چشم بسیاری از منتقدان نخواهند آمد. غولهای مدعی عرفان و دینداری که کلاه خود را سفت گرفته اند تا باد نبردش و انقلابیهایی که چنان اسیر سیاست بازی و قدرت طلبی شده اند که برای توهین یک سایت گمنام به نوه امام خمینی یقه جر می دهند، اما توهین آشکار قطب یک جریان قدرتمند سیاسی به پیامبر(ص) را ندیده می گیرند، باید دو زانو در برابرت بنشینند و مودب، دست بر زانو بگذارند و از تو درس فدا کردن آبرو و موقعیت را به خاطر پیامبرشان یاد بگیرند. درود خدا بر تو و رحمت بر شیر پاکی که خورده ای!
متن اعتراض شدید مجید مجیدی به عبدالکریم سروش
خالق فیلم سینمایی «آواز گنجشکها» پس از گرفتن جایزه فیلم برگزیده انجمن روزنامهنگاران مسلمان، با قرائت متنی به جسارت عبدالکریم سروش (حسین حاج فرج الله دباغ) به مقام حضرت محمد(ص) به شدت انتقاد و از تمام آنان که در مقابل این جفای بینظیر سکوت کردهاند گله کرد.
متن یادداشت مجید مجیدی به این شرح است:
خدای را شاکرم که در هیاهوی نغمههای ناساز، «آواز گنجشکها» بر گوشهای بسیار شنیدنی آمد و بر چشمهای فراوان دیدنی. از انعکاس مثبت فیلم در این مدت کوتاه در میان گروهها و مخاطبان گوناگون سخن نمیگویم، اما در مقابل آنان که از تکرار و پیام تکراری فیلم سخن گفتهاند میگویم هیچ ابایی ندارم اعلام کنم فیلم، مانند آثار قبلی من «بچههای آسمان»، «رنگ خدا»، «باران» و «بید مجنون» باز هم بر فطرت و نهاد پاک انسانی تاکید میکند. باز هم سخن از نیاز دنیای امروز یعنی معنویت است. بدون تکیه به معنویت، آنچنانکه در جای جای جهان میبینیم، انسانها گرگهای درندهای خواهند شد که درندگان وحشی نیز شرمنده ددمنشیهای آنانند. در شرایطی که جای خالی «خدا» بیش از هر زمان و عصری احساس میشود و تاریخ گواه آنکه، بدون خدا هر عملی مباح و آزاد است، باید آزادگان نگران باشند و از آن میان هنرمندان آزاده. در این صورت چه باک از برچسب «تکرار» که اگر تکرار «مذموم» بود و ناپسند، باید اولین اعتراض و بزرگترین اعتراض را به پیامبران نمود که در طول اعصار و قرون، همه سخن تکراری بر زبان راندهاند و پیام تکراری «بازگشت به معنویت» را سر دادهاند. وقتی «آواز گنجشکها» در برلین به نمایش درمیآید و استقبال تماشاگران گوناگون و منتقدان ریز و درشت اینچنین بهتانگیز و حیرتآور میشود، من بر این باور استوارتر میگردم که اخلاق و معنویت گمشده عصر ماست و این مهم جغرافیا و مکان نمیشناسد. اعتراف میکنم که نگاه اینچنینی و موفقیت و اقبال آنچنانی را وامدار مکتبی هستم که در آستانه رحلت بزرگ پیامدارش رسول گرامی اسلام(ص) هستیم. وامدار پیامبری که از پس قرنها ندایش را میشنوم که فرمود «من مبعوث شدم تا برتریها و مکارم اخلاقی را به اتمام رسانم.» وامدار رسول رحمتی که بر نهاد و فطرت پاک انسانی تکیه میکرد و میفرمود «هر انسانی بر فطرت پاک زاده میشود، حتی اگر پدران و مادرانی کافر و مشرک داشته باشد.» وامدار پیامبری که نه تنها در عصر خود، که امروز نیز مظلوم و جفادیده است.
اگر روزگاری کودکان و دیوانگان سنگش میزدند و دندان و پیشانی مبارکش را میشکستند و در برابر، اندیشمندان دور از خدا شاعر و نادانش میخواندند، در جاهلیت نوین نیز مانند جاهلیت اولی، داستان تکرار میشود. نابخردان و کودکصفتان با هجو و کاریکاتور با او به ستیز برمیخیزند و اندیشهورزان دنیاطلب، شاعر و نادانش میخوانند و چون جاهلیت پیشین قرآن را «اساطیر الاولین» میدانند.
آن روز که جشنواره فیلم دانمارک را به خطر بیحرمتی به پیامبر مهربانی کنار نهادم، بسیاری آن اقدام را سیاسی و حکومتی خواندند. در دنیای آلوده امروز کار به جایی رسیده که ارزشها ضدارزش شمرده میشود و ضدارزشها، ارزش. هر عملی چون به مزاج ما خوش نیاید در توهم خویش به جایی منسوبش میکنیم. اگر کسی از اعتقاد و باورش دفاع کند وابسته خوانده میشود و اگر آسوده بنشیند تا به مقدساتش بدترین توهینها و نارواییها صورت گیرد، آزاده است.
اینجا میگویم که من نه از موضع دفاع از حاکمیت و دولت ـ که میدانید مرا با سیاست و سیاستپیشگی کاری نیست ـ که از موضع یک مسلمان، یک هنرمند پیرو مکتب اهل بیت، انزجار خود را از آنچه یک به اصطلاح روشنفکر گفته است اعلام میکنم و از همه آنان که در مقابل این جفای بینظیر سکوت پیشه کردهاند، گلهمندم. حالا باید پرسید اگر سیاستپیشه نیستیم، چرا وقتی چند کودکصفت و دیوانهرفتار بیگانه، با کاریکاتور به پیامبر ما توهین میکنند آن موج به راه میافتد، اما امروز که از زبان خودی ناپسندترین نسبتها به آن بزرگ و کتاب هدایتش قرآن داده میشود، سکوت همه جا را دربر میگیرد و جز یکی دو صدایی کمجان هیچکس فریاد نمیزند که چرا دوباره از پس قرنها به پیامبر نسبت شاعری میدهند و قرآنش را احساسات شاعرانه و خطاپذیر میخوانند.
اگر آن روز که روشنفکران مذهبی، عصمت و علم غیب ائمه را زیر سئوال بردند و نفی کردند یا مسلمات تاریخی چون غدیر و شهادت حضرت زهرا(س) را افسانه خواندند یا مانند همین قلم منحرف، زیارت جامعه کبیره را «مرامنامه شیعه غالی» برشمردند سکوت نمیکردیم، امروز جسارت را به مرحله پیامبر و قرآن نمیرساندند تا علنا پیامبر را فردی عامی و ناآگاه و همسنگ افراد جاهلی بدانند و قرآن، کلام الهی را، محصول بشری بخوانند. کسی که ادعای مولویشناسی میکند و برای او بیش از معصومان ارج و اعتبار قائل است، بداند که به حکم مرادش مولوی کافر است:
گرچه قرآن از لب پیغمبر است/هر که گوید حق نگفت آن کافر است / این همه آوازها از شه بود /گرچه از حلقوم عبدالله بود
*** لینکهای مرتبط با موضوع:
عبدالکریم سروش: پیامبر، شاعر و قرآن، انسانی و خطاپذیر است
نقد عالمانه حضرت آیت الله جعفر سبحانی بر سخنان سروش
نقد استاد بهاءالدین خرمشاهی بر سخنان سروش
نقد دکتر عبدالله نصری بر سخنان سروش
نقد محمدحسن حائری بر سخنان سروش
منبع: وبلاگ آرمانشهر/با تشکر از دوست بزرگوار حامد(sobh.blogfa.com)